خیلی وقته که توی ذهنم نوشتم .....نه روی کاغذی نه روی صفحه ای
تازه کمی استراحت کردم
امتحان رو موفق شدم
از خدا ممنونم
خیلی خیلی خیلی زیاد
جا به جا شدم و البته هفته دیگه باز هم باید از این خونه جا به جا بشم
جای بعدی دیگه اگه خدا بخواد تقریبا دراز مدته..
2 سال
همه چیز خوبه
امروز آخرین کارهای تغییر ویزام رو انجام دادم..
خوشبختانه خیلی گیر ندادن...
به خودم افتخار می کنم
در عین اینکه سپاسگذار خدا هستم
ای اینکه این همه سختی رو تحمل کردم....از اینکه وقتی به سختی کار کردم روزی شد که حالا دیگه نگران نیستم...گرچه که باز هم باید اینده نگر باشم و هنوز راه درازی دارم
ولی خیلی آروم ترم
گرچه که اضطراب کاملا عادیه
ولی الانا به خدا بیشتر از اضطزابهام اعتماد دارم
همه ی همکلاسی هام هنوز 2-3 خفته نشده یه دوست پسر یا دختر دارن!!!
من ولی هنوز فقط نگاه می کنم
هنوز کسی برای من نیست
ماشاالللللللللللللللللللللللللللله
خوشگل ترین دختر کلاسممممممممممم
خدایا ممنونم
ولی خب دلم ....و سرم درگیری های دیگری رو داره
و بدتر از همه چیزی که گاهی حتی سر کلاس اشکم رو درمیاره که نمی تونم در مراسم عروسی برادرم حاضر بشم
وایییییییییییییییییییییی
برادرم
نکنه شب عروسیش دلش بگیره...
خدای
...
شرکت بالاخره تغییراتی دادن
و من دیگه مسئول نیستم..
اما هنوز کارم باهاشون تموم نشده
نمی دونن که من می دونم
و وقتی بهشون گفتم که خبری می خوام .
هنوز جوابی ندادن...
وقتی فکر می کنم..می گم آخه چی هم می خوان بگن....
به هر حال
من خدا رو وکیل خودم کردم بر برابر اون ها
پویا هم ایمیل زد
بعد کلیییییییییییییی روز و ماه ها
هم خوشحال شدم و هم برام بی معنا بود
هنوز دوسش دارم
ولی این دوست داشتن کم کم داره با بی خبریها و غرورش بی رنگ و بی رنگ تر می شه
دوسش دارم ولی نمی خوام دیگه اسیرش باشم
دانشگاهمون یه دانشجوی ایرانی دیگه هم داره
هنوز نتونسته ویزا بگیره
من کمکش کردم
ولی مطمئن نیست که می تونه بیاد یا نه!!
اولش همچین حرف زد که من فکر کردم از اون بچه پولداراست که هنوز خرجشو باباش می ده و نمی فهمه هز چیزی زحمت داره
ولی بعدش فهمیدم نه
اتفاقا مشکل مالی هم داره
دلم خیلی سوخت
لجم رو از دست و پا چلفتی بودن و راحت طلب بودنش در می یاره
ولی به هر حال از طرفی هم دلم براش می سوخت
نمی دونستم بهش چی بگم
رک بهش گفتم ببین اینجا غربته..بچه بازی نیست..حساب کتابات بکن..فکر پناهندگی رو اکه داری از کلت بکن بیرون
گفت قطد پناهندگی نداره
ولی انگار چند سال پیش سوئد بوده و بعد سه ماه دیگه دوباره اومده ایران
و نتونسته اونجا دووم بیاره
ولی به هر حال رفتار الانش برام بی مفهوم بود
چون بعد 2-3 ماه که منتظر ویزاست حتی دنبال خونه هم نرفته اصلا ببینه چه جوری باید خونه بکیره...
و از وجود منم که خبر نداشت
حالا پس چه جوری حتی یه کلمه از دانشگاه نپرسیده راجع به خونه و ...ا... اعلم!!
واسه همینم عصبانی شدم!!
تازه من بهش یه خونه که مال خودم بود رو پیشنهاد کردم (چون خودم خدا رو شکر جای دیگه ای رو گرفتم) آقا منو مطمئن نکرده که می خواد یا نه این خونه رو..
که حالا تا وقتی نیاد من مجبور شم بپردازم ..بعدش اگه ویزاش اومد و اون هر موقع اومد بیاد اینجا
!
انگار من پولمو از سر راه آوردم یا عاشقشم که باید یه همچین کار احمقانه ای بکنم!
تازه روزیم که خونه داشت دوباره اجاره می رفت یازم نگفت خونه رو واسش نگه دارم...زدهو ببین پس میشه واسه من خونه بگیری!!!!
مسخره ی راحت طلب!! خودش تکون نخورده تا حالا انتظار داره وقتی میاد همه چیز آماده باشه!!
تازه باحالیش به اینه باز دلم سوخت واسش یه angebot که رو ایمیلم اوده بود واسه خونه رو واسش فرستادم..
میگه ببین میشه زنگ بزنی بهشون و بگی تا نوامبر صبر کنن که شاید من بیام!!!!!
1-خودش جا اینکه از ایران به صاحب خونه زنگ بزنه، یه من میگه!!
2-هزینه مکالمشم من باید بدم
3-من از اعتبار خودم بذارم...اگه هم اون نیاد یارو صاحبخونه یقه منو بگیره !!
4-انگاه صاحبخونه ه خوله که وایسته!!! تا شاید!! این پسره از ایران بیاد!!!
فکر می کنه مردم مسخرشن!!
اح اح پسر و انقدر ضعیف و بی عار!!
اه رفت رو nerve م
ولش
من برم به کارام برسم
خدایا شکرت
فرح
21 سپتامبر 2010